ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
در روز عقد پس از این که برای بار سوم از عروس وی درخواست وکالت کردم و خانم قندساب گفت : عروس زیرلفظی میخواد ، داماد شوکه شد و یواشکی خطاب با خانمهای تور و قندگیر گفت : بابا هماهنگی میکردین خب!.. بعد به مادرش اشاره کرد و مادر هم به سراغ کیفش رفت و حلقهها را درآورد. خانمی یواشکی گفت : اون نه ! زیر لفظی میخواد… مادر باز هم گشت ظاهرا چیزی پیشبینی نشده بود.
داماد که در منگنه قرار گرفته و همه نگاهها به سمت او جلب شده بود ، بلند شد و از جیب پشت شلوارش کیف پول را بیرون کشید و با صدای غیژ مخصوص بازکردن چسبهای اتیکتی ، کیف را باز و این ور و آن ورش را برانداز کرد. چیزی در آن یافت نشد…
داماد با حالت تاسف سرش را تکانی داد و طنازانه گفت : زیرلفظی باید کارت بکشیم دیگه ! و به یکباره جمعیتی که به او چشم دوخته بودند از شدت خنده منفجر شدند.. و عروس هم پس از خنده آنها در حالی که خودش هم لبخند میزد گفت : بله!
تجربه یک عاقد : در آن لحظه خیلیها حرف زدن عادی خود را هم فراموش میکنند.
تو یادت نره کارتت رو برداری راستی بازم اول برام جایزه ویفر بخر تو خونه نگا کردم تموم شده بود
باشه حتما کارتمو ور میدارم.....
ببینم بازم میخای آپ کنی یا برم بخوام خوابم میاد
برو بخواب دیگه اپ نمیکنم
بسیار جالب ، عجب
ممنون
بازم شب شد و ما بیداریم
خوب شد اپ نکردی وگرنه همش خواب وبت رو میدیدم که دیر رسیدم
چه فاجعه ای وووووووووووووووووااااااااااااااااااااای
چه کنیم دیگه......
عاقد ما یه بار بیشتر نپرسید !
اون یه بارم حواسم نبود و گفتم : اوهوم !